با تو که نجوا می کنم ترس و رنجم آرام می گیرد
آرزوی من! بالاترین خواهشم !
مرا جدا کن از گناهی که نمی گذارد مطیع تو باشم .
به من رحم کن در آن لحظه که توجیه و عذر و بهانه کمکم نمی کند .
در ان لحظه که زبانم در جواب تو لال می ماند
و عقلم رو به روی سؤالت ، درمانده و مضطرب می لرزد
امید بزرگ !
در لحظه اوج فقر مرا پس نزن .
به یادت دلم زنده است
وَ بِذِکرِکَ عاشَ قَلبی
برداشتی از فراز های دعای ابو حمزه ثمالی